عطار:در عشق قرار بیقراری است بدنامی عشق نامداری است
❈۱❈
در عشق قرار بیقراری است
بدنامی عشق نامداری است
چون نیست شمار عشق پیدا
مشمر که شمار بیشماری است
❈۲❈
در عشق ز اختیار بگذار
عاشق بودن نه اختیاری است
گر دل داری تو را سزد عشق
ورنه همه زهد و سوگواری است
❈۳❈
زاری میکن چو دل ندادی
تا دل ندهند کارزاری است
دل کیست شکار خاص شاه است
شاه از پی او به دوستداری است
❈۴❈
شاهی که همه جهانش ملک است
در دشت ز بهر یک شکاری است
جانا بر تو قرار آن راست
کز عشق تو عین بیقراری است
❈۵❈
آن را که گرفت عشق تو نیست
در معرض صد گرفتکاری است
وآن است عزیز در دو عالم
کز عشق تو در هزار خواری است
❈۶❈
هر بیخبری که قدر عشقت
مینشناسد ز خاکساری است
وانکس که شناخت خردهٔ عشق
هر خردهٔ او بزرگواری است
❈۷❈
پروانهٔ توست جان عطار
زان است که غرق جان سپاری است
کامنت ها