گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عطار:از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست

❈۱❈
از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست
در جشن می عشق که خون جگرم ریخت نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست
❈۲❈
مستان می‌عشق درین بادیه رفتند من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست
در بادیهٔ عشق نه نقصان نه کمال است چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست
❈۳❈
گویند برو تا به درش برگذری بوک هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست
زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز جز بی‌خبریم از دل خود هیچ خبر نیست
❈۴❈
جانا اگرم در سر کار تو رود جان از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست
در دامن تو دست کسی می‌زند ای دوست کو در ره سودای تو با دامن تر نیست
❈۵❈
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست
عطار چنان غرق غمت شد که دلش را یک دم دل دل نیست زمانی سر سر نیست

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۱۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

حمیدرضا
2011-12-11T07:56:53
غزل بسیار قوی و مستانه‌ایست.
...
2017-05-16T15:29:00
بی نظیره!خواهم که نخواهم!کلید همه درهای آسایش و آرامش همین عبارته. نخواستن!و چقدر شجاعت می خواد این غرق شدن و محو شدن در آغوش عشق و این هیچ چیز نخواستن.چقدر شجاعت می خواد پذیرفتن هیچ بودن همه چیز و راحت گذشتن از کنار زندگی.از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست...