عطار:آیینهٔ تو سیاه رویی است او را چه خبر که ماهروی است
❈۱❈
آیینهٔ تو سیاه رویی است
او را چه خبر که ماهروی است
آن آینه میزدای پیوست
کورا گه پشت و گاه روی است
❈۲❈
آن پشت ز عشق روی گردان
گر کرده تو را به راه روی است
کز عشق چو آفتاب گردد
هر ذره اگر سیاهروی است
❈۳❈
نه چرخ کلاه فرق عشق است
پس در خور آن کلاهروی است
تا این رویش نگردد آن روی
او را همه در گناه روی است
❈۴❈
هر ذره که هست در دو عالم
او را سوی پیشگاه روی است
نتواند یافت هرگز این روی
آن را که به عز و جاه روی است
❈۵❈
هرگز نرسد به ذروهٔ عرش
آن را که به قعر چاه روی است
روی از همه شیوه بست باید
آن را که به پادشاه روی است
❈۶❈
زین شوق فرید را همه عمر
آورده به بارگاه روی است
کامنت ها