عطار:در عشق تو عقل سرنگون گشت جان نیز خلاصهٔ جنون گشت
❈۱❈
در عشق تو عقل سرنگون گشت
جان نیز خلاصهٔ جنون گشت
خود حال دلم چگونه گویم
کان کار به جان رسیده چون گشت
❈۲❈
بر خاک درت به زاری زار
از بس که به خون بگشت خون گشت
خون دل ماست یا دل ماست
خونی که ز دیدهها برون گشت
❈۳❈
درمان چه طلب کنم که عشقت
ما را سوی درد رهنمون گشت
آن مرغ که بود زیرکش نام
در دام بلای تو زبون گشت
❈۴❈
لختی پر و بال زد به آخر
از پای فتاد و سرنگون گشت
تا دور شدم من از در تو
از ناله دلم چو ارغنون گشت
❈۵❈
تا قوت عشق تو بدیدم
سرگشتگیم بسی فزون گشت
تا درد تو را خرید عطار
قد الفش بسان نون گشت
❈۶❈
عطار که بود کشتهٔ تو
دریاب که کشتهتر کنون گشت
کامنت ها