عطار:تا دل من راه جانان بازیافت گوهری در پردهٔ جان بازیافت
❈۱❈
تا دل من راه جانان بازیافت
گوهری در پردهٔ جان بازیافت
دل که ره میجست در وادی عشق
خویش را گم کرد ره زان بازیافت
❈۲❈
هر که از دشورای هستی برست
آنچه مقصود است آسان بازیافت
یک شبی درتاخت دل مست و خراب
راه آن زلف پریشان بازیافت
❈۳❈
چون به تاریکی زلفش راه برد
زنده گشت و آب حیوان بازیافت
آفتاب هر دو عالم آشکار
زیر زلف دوست پنهان بازیافت
❈۴❈
آنچه خلق از دامن آفاق جست
او نهان سر در گریبان بازیافت
میندانم تا ز جان برخورد نیز
آنکه روی و زلف جانان بازیافت
❈۵❈
هر که زلفش دید کافر شد به حکم
وانکه درویش دید ایمان بازیافت
طالب درد است عطار این زمان
کز میان درد درمان بازیافت
کامنت ها