عطار:ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
❈۱❈
ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
❈۲❈
ای صد هزار تشنه، لبخشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
غیر تو در حقیقت یک ذره مینبینم
ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت
❈۳❈
چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت
چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد
آخر که یابد آخر این راه را نهایت
❈۴❈
عطار در دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیابد پس چون کند روایت
کامنت ها