عطار:چون نظر بر روی جانان اوفتاد آتشی در خرمن جان اوفتاد
❈۱❈
چون نظر بر روی جانان اوفتاد
آتشی در خرمن جان اوفتاد
روی جان دیگر نبیند تا ابد
هر که او در بند جانان اوفتاد
❈۲❈
ذرهای خورشید رویش شد پدید
ولوله در جن و انسان اوفتاد
جان انس از شوق او آتش گرفت
پس از آنجا در دل جان اوفتاد
❈۳❈
کرد تاوان بیرخ او آفتاب
لاجرم در قید تاوان اوفتاد
هر که مویی سرکشید از عشق او
بی سر آنجا چون گریبان اوفتاد
❈۴❈
هر کجا نقش نگاری پای بست
تا ابد در دست رضوان اوفتاد
وانکه را رنگی و بویی راه زد
در حجاب سخت خذلان اوفتاد
❈۵❈
چون وصالش دانهای بر دام بست
مرغ دل در دام هجران اوفتاد
بی سر و بن دید عاشق راه او
بی سر و بن در بیابان اوفتاد
❈۶❈
راز عشقش عالمی بی منتهاست
ظن مبر کین کار آسان اوفتاد
تا به کلی بر نخیزی از دو کون
محرم این راز نتوان اوفتاد
❈۷❈
چون رهی بس دور و بس دشوار بود
لاجرم عطار حیران اوفتاد
کامنت ها