گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عطار:شرح لب لعلت به زبان می‌نتوان داد وز میم دهان تو نشان می‌نتوان داد

❈۱❈
شرح لب لعلت به زبان می‌نتوان داد وز میم دهان تو نشان می‌نتوان داد
میم است دهان تو و مویی است میانت کی را خبر موی میان می‌نتوان داد
❈۲❈
دل خواسته‌ای و رقم کفر کشم من بر هر که گمان برد که جان می‌نتوان داد
گر پیش رخت جان ندهم آن نه ز بخل است در خورد رخت نیست از آن می‌نتوان داد
❈۳❈
یک جان چه بود کافرم ار پیش تو صد جان انگشت زنان رقص کنان می‌نتوان داد
سگ به بود از من اگر از بهر سگت جان آزاد به یک پارهٔ نان می‌نتوان داد
❈۴❈
داد ره عشق تو چنان کرزویم هست عمرم شد و یک لحظه چنان می‌نتوان داد
جانا چو بلای تو به‌ارزد به جهانی خود را ز بلای تو امان می‌نتوان داد
❈۵❈
گفتم که ز من جان بستان یک شکرم ده گفتی شکر من به زبان می‌نتوان داد
چون نیست دهانم که شکر زو به در آید کس را به شکر هیچ دهان می‌نتوان داد
❈۶❈
خود طالع عطار چه چیز است که او را یک بوسه نه پیدا و نه نهان می‌نتوان داد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۵۳

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

لیلی ضیایی
2012-12-04T16:08:16
در بیت اخر مصراع دوم واو نمی خواهد تا وزن درست دربیاید
سید محسن
2020-09-14T20:51:03
جانا چو بلای تو بیارزد به جهانی----درست است