عطار:اسرار تو در زبان نمی‌گنجد واوصاف تو در بیان نمی‌گنجد
❈۱❈
اسرار تو در زبان نمی‌گنجد
واوصاف تو در بیان نمی‌گنجد
اسرار صفات جوهر عشقت
می‌دانم و در زبان نمی‌گنجد
❈۲❈
خاموشی به که وصف عشق تو
اندر خبر و نشان نمی‌گنجد
آنجا که تویی و جان دل مسکین
مویی شد و در میان نمی‌گنجد
❈۳❈
از عالم عشق تو سر مویی
در شش جهت مکان نمی‌گنجد
یک شمه ز روح بارگاه تو
اندر سه صف زمان نمی‌گنجد
❈۴❈
یک دانه ز دام عالم عشقت
در حوصله جای جان نمی‌گنجد
چون آه برآورم ز عشق تو
کان آه درین دهان نمی‌گنجد
❈۵❈
رفتم ز جهان برون در اندوهت
کاندوه تو در جهان نمی‌گنجد
آن دم که ز تو بر آسمان بردم
در قبهٔ آسمان نمی‌گنجد
❈۶❈
عطار چو در یقین خود گم شد
در پیشگه عیان نمی‌گنجد
کامنت ها