عطار:بودی که ز خود نبود گردد شایستهٔ وصل زود گردد
❈۱❈
بودی که ز خود نبود گردد
شایستهٔ وصل زود گردد
چوبی که فنا نگردد از خود
ممکن نبود که عود گردد
❈۲❈
این کار شگرف در طریقت
بر بود تو و نبود گردد
هرگه که وجود تو عدم گشت
حالی عدمت وجود گردد
❈۳❈
ای عاشق خویش وقت نامد
کابلیس تو در سجود گردد
دل در ره نفس باختی پاک
تا نفس تو جفت سود گردد
❈۴❈
دل نفس شد و شگفتت آید
گر یک علوی جهود گردد
هر دم که به نفس می برآری
در دیدهٔ دل چو دود گردد
❈۵❈
بی شک دل تو از آن چنان دود
کوری شود و کبود گردد
عطار بگفت آنچه دانست
باقی همه بر شنود گردد
کامنت ها