عطار:صبح بر شب شتاب می‌آرد شب سر اندر نقاب می‌آرد
❈۱❈
صبح بر شب شتاب می‌آرد
شب سر اندر نقاب می‌آرد
گریهٔ شمع وقت خندهٔ صبح
مست را در عذاب می‌آرد
❈۲❈
ساقیا آب لعل ده که دلم
ساعتی سر به آب می‌آرد
خیز و خون سیاوش آر که صبح
تیغ افراسیاب می‌آرد
❈۳❈
خیز ای مطرب و بخوان غزلی
هین که زهره رباب می‌آرد
صبحدم چون سماع گوش کنی
دیده را سخت خواب می‌آرد
❈۴❈
مطرب ما رباب می‌سازد
ساقی ما شراب می‌آرد
همه اسباب عیش هست ولیک
مرگ تیغ از قراب می‌آرد
❈۵❈
عالمی عیش با اجل هیچ است
این سخن را که تاب می‌آرد
ای دریغا که گر درنگ کنم
عمر بر من شتاب می‌آرد
❈۶❈
در غم مرگ بی‌نمک عطار
از دل خود کباب می‌آرد
کامنت ها