عطار:آتش عشق آب کارم برد هوس روی او قرارم برد
❈۱❈
آتش عشق آب کارم برد
هوس روی او قرارم برد
روزگاری به بوی او بودم
روی ننمود و روزگارم برد
❈۲❈
عشق تا در میان کشید مرا
از بد و نیک برکنارم برد
مست بودم که عشق کیسه شکاف
نیمشب نقد اختیارم برد
❈۳❈
دردییی بر کفم نهاد به زور
سوی بازار دردخوارم برد
چون دلم مست شد ز دردی او
همچنان مست زیر دارم برد
❈۴❈
من ز من دور مانده در پی دل
بار دیگر به کوی یارم برد
نعره برداشتم به بوی وصال
آتش غیرت آب کارم برد
❈۵❈
چون بماندم به هجر روزی چند
باز در بند انتظارم برد
چون ز هستی مرا خمار گرفت
نیستی آمد و خمارم برد
❈۶❈
چون شدم نیست پیش آن خورشید
همچو عطار ذرهوارم برد
کامنت ها