عطار:در قعر جان مستم دردی پدید آمد کان درد بندیان را دایم کلید آمد
❈۱❈
در قعر جان مستم دردی پدید آمد
کان درد بندیان را دایم کلید آمد
چندان درین بیابان رفتم که گم شدستم
هرگز کسی ندیدم کانجا پدید آمد
❈۲❈
مردان این سفر را گمبودگی است حاصل
وین منکران ره را گفت و شنید آمد
گر مست این حدیثی ایمان تو راست لایق
زیرا که کافر اینجا مست نبید آمد
❈۳❈
شد مست مغز جانم از بوی باده زیرا
جام محبت او با بوسعید آمد
تا دادهاند بویی عطار را ازین می
عمرش درازتر شد عیشش لذیذ آمد
کامنت ها