عطار:دلی کز عشق تو جان برفشاند ز کفر زلف ایمان برفشاند
❈۱❈
دلی کز عشق تو جان برفشاند
ز کفر زلف ایمان برفشاند
دلی باید که گر صد جان دهندش
صد و یک جان به جانان برفشاند
❈۲❈
وگر یک ذره درد عشق یابد
هزاران ساله درمان برفشاند
نیارد کار خود یک لحظه پیدا
ولی صد جان پنهان برفشاند
❈۳❈
اگر جان هیچ دامن گیرش آید
به یک دم دامن از جان برفشاند
چه میگویم که از یک جان چه خیزد
که خواهد تا هزاران برفشاند
❈۴❈
چو دوزخ گرم گردد سوز عشقش
بهشت از پیش رضوان برفشاند
اگر صد گنج دارد در دل و جان
ز راه چشم گریان برفشاند
❈۵❈
نه این عالم نه آن عالم گذارد
که این برپا شد و آن برفشاند
چو جز یک چیز مقصودش نباشد
دو کون از پیش آسان برفشاند
❈۶❈
چو آن یک را بیابد گم شود پاک
نماند هیچ تا آن برفشاند
بغرد همچو رعدی بر سر جمع
همه نقدش چو باران برفشاند
❈۷❈
چو سایه خویش را عطار اینجا
بر آن خورشید رخشان برفشاند
کامنت ها