عطار:چون لبش درج گهر باز کند عقل را حاملهٔ راز کند
❈۱❈
چون لبش درج گهر باز کند
عقل را حاملهٔ راز کند
یارب از عشق شکر خندهٔ او
طوطی روح چه پرواز کند
❈۲❈
هیچ کس زهره ندارد که دمی
صفت آن لب دمساز کند
تیرباران همهٔ شادی دل
غم آن غمزهٔ غماز کند
❈۳❈
راست کان ترک پریچهره چو صبح
زلف شبرنگ ز رخ باز کند
نتوان گفت که هندوی بصر
از چه زنگی دل آغاز کند
❈۴❈
ناز او چون خوشم آید نکند
ور کند ناز به صد ناز کند
ماه رویت چو ز رخ درتابد
ذره را با فلک انباز کند
❈۵❈
همه ذرات جهان را رخ تو
همچو خورشید سرافراز کند
وه که دیوانگی عشق تو را
عقل پر حیله چه اعزاز کند
❈۶❈
ماه در دق و ورم مانده و باز
بر امید تو تک و تاز کند
گفته بودی که برو ور نروی
زلف من کشتن تو ساز کند
❈۷❈
سر نپیچم اگر از هر سر موی
سر زلف تو سرانداز کند
به سخن گرچه منم عیسی دم
جزع تو دعوی ایجاز کند
❈۸❈
عنبر زلف تو عطارم کرد
واطلس روی تو بزاز کند
کامنت ها