عطار:هر گدایی مرد سلطان کی شود پشهای آخر سلیمان کی شود
❈۱❈
هر گدایی مرد سلطان کی شود
پشهای آخر سلیمان کی شود
نی عجب آن است کین مرد گدا
چون که سلطان نیست سلطان کی شود
❈۲❈
بس عجب کاری است بس نادر رهی
این چو عین آن بود آن کی شود
گر بدین برهان کنی از من طلب
این سخن روشن به برهان کی شود
❈۳❈
تا نگردی از وجود خود فنا
بر تو این دشوار آسان کی شود
گفتمش فانی شو و باقی تویی
هر دو یکسان نیست یکسان کی شود
❈۴❈
گرچه هم دریای عمان قطرهای است
قطرهای دریای عمان کی شود
گر کسی را دیده دریابین نشد
قطرهبین باشد مسلمان کی شود
❈۵❈
تا نگردد قطره و دریا یکی
سنگ کفرت لعل ایمان کی شود
جمله یک خورشید میبینم ولیک
میندانم بر تو رخشان کی شود
❈۶❈
هر که خورشید جمال او ندید
جانفشان بر روی جانان کی شود
صد هزاران مرد میبینم ز عشق
منتظر بنشسته تا جان کی شود
❈۷❈
چند اندایی به گل خورشید را
گل بدین درگه نگهبان کی شود
از کفی گل کان وجود آدم است
آن چنان خورشید پنهان کی شود
❈۸❈
گر به کلی برنگیری گل ز راه
پای در گل ره به پایان کی شود
نه چه میگویم تو مرد این نهای
هر صبی رستم به دستان کی شود
❈۹❈
کی توانی شد تو مرد این حدیث
هر مخنث مرد میدان کی شود
تا نباشد همچو موسی عاشقی
هر عصا در دست ثعبان کی شود
❈۱۰❈
عمرت ای عطار تاوان کردهای
بر تو آن خورشید تابان کی شود
کامنت ها