گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عطار:تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست جان را شب اندر آمد و دل در عذاب بست

❈۱❈
تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست جان را شب اندر آمد و دل در عذاب بست
ترسید زلف تو که کند چشم بد اثر خورشید را ز پردهٔ مشکین نقاب بست
❈۲❈
ناگاه آفتاب رخت تیغ برکشید پس تیغ تیز در تتق مشک ناب بست
گر چهرهٔ تو در نگشادی فتوح را می‌خواست طرهٔ تو ره فتح باب بست
❈۳❈
عالم که بود تیره‌تر از زلف تو بسی روی تو کرد روشن و بر آفتاب بست
تا هست روی تو که سر آفتاب داشت تا هست آب خضر که دل در سراب بست
❈۴❈
یک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست
بس در شگفت آمده‌ام تا مرا به حکم چشمت چگونه جست به یک غمزه خواب بست
❈۵❈
در خط شدم ز لعل لبت تا دهان تو از قفل لعل چو در در خوشاب بست
جادو شنیده‌ام که ببندد به حکم آب وان بود نرگس تو که بر رویم آب بست
❈۶❈
نقاش صنع را همه لطف تو بود قصد بر گل نوشت نقش تو و بر گلاب بست
چون خیمهٔ جمال تو از پیش برفگند از زلف عنبرین تو بر وی طناب بست
❈۷❈
جانی که گشت خیمه‌نشین جمال تو یکبارگی در هوس جاه و آب بست
مسکین فرید کز همه عالم دلی که داشت بگسست پاک و در تو به صد اضطراب بست

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۶

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

نادر..
2018-03-04T21:14:16
نقاش صنع را همه لطف تو بود قصد..