عطار:بردار صراحیی ز خمار بربند به روی خرقه زنار
❈۱❈
بردار صراحیی ز خمار
بربند به روی خرقه زنار
با دردکشان دردپیشه
بنشین و دمی مباش هشیار
❈۲❈
یا پیش هوا به سجده درشو
یا بند هوا ز پای بردار
تا چند نهان کنی به تلبیس
این دین مزورت ز اغیار
❈۳❈
تا کی ز مذبذبین بوی تو
یک لحظه نخفته و نه بیدار
گر زن صفتی به کوی سر نه
ور مرد رهی درآی در کار
❈۴❈
سر در نه و هرچه بایدت کن
گه کعبه مجوی و گاه خمار
چون سیر شدی ز هرزه کاری
آنگاه به دین درآی یکبار
❈۵❈
گه آیی و گاه بازگردی
این نیست نشان مرد دیندار
چیزی که صلاح تو در آن است
بنیوش که با تو گفت عطار
کامنت ها