عطار:عشق آن باشد که غایت نبودش هم نهایت هم بدایت نبودش
❈۱❈
عشق آن باشد که غایت نبودش
هم نهایت هم بدایت نبودش
تا به کی گویم که آنجا کی رسم
کی بود کی چون نهایت نبودش
❈۲❈
گر هزاران سال بر سر میروی
همچنان میرو که غایت نبودش
گر فرو استد کسی مرتد شود
بعد از آن هرگز هدایت نبودش
❈۳❈
گر فرود آید به یک دل ذرهای
تا به صد عالم سرایت نبودش
صد هزاران خون بریزد همچو باد
زانکه چون آتش حمایت نبودش
❈۴❈
نیستی خواهد که از هر نیک و بد
از کسی شکر و شکایت نبودش
تو مباش اصلا که اندر حق تو
تا تو میباشی عنایت نبودش
❈۵❈
هر که بی پیری ازینجا دم زند
کار بیرون از حکایت نبودش
بر پی پیری برو تا پی بری
کانکه تنها شد کفایت نبودش
❈۶❈
وانکه پیری میکشد بی دیدهای
زین بتر هرگز جنایت نبودش
چون نبیند پیر ره را گام گام
کور باشد این ولایت نبودش
❈۷❈
سلطنت کی یابد ای عطار پیر
تا رعیت را رعایت نبودش
کامنت ها