عطار:ای لب تو نگین خاتم عشق روی تو آفتاب عالم عشق
❈۱❈
ای لب تو نگین خاتم عشق
روی تو آفتاب عالم عشق
تو ز عشاق فارغ و شب و روز
کار عشاق بیتو ماتم عشق
❈۲❈
نتوان خورد بیتو آبی خوش
که حرام است بیتو جز غم عشق
تا ابد ختم کرد چهرهٔ تو
سلطنت در جهان خرم عشق
❈۳❈
در صف دلبران به سرتیزی
سر هر مژهٔ تو رستم عشق
جان من چون به عشق تو زنده است
نیست ممکن گرفتنم کم عشق
❈۴❈
نتواند نمود صد دم صور
رستخیزی چنان که یک دم عشق
پادشاهان کون دربانند
در سراپردهٔ معظم عشق
❈۵❈
صد هزاران هزار قرن گذشت
کس نیامد هنوز محرم عشق
در دو عالم نشد مسلم کس
آنچه هر دم شود مسلم عشق
❈۶❈
سرنگون شد اساس محکم عقل
در کمال اساس محکم عشق
جان آن را که زخم عشق رسید
خستگی بیش شد ز مرهم عشق
❈۷❈
دل عطار چون گل نوروز
تازگی میدهد ز شبنم عشق
کامنت ها