عطار:لعل گلرنگت شکربار آمدست قسم من زان گل همه خار آمدست
❈۱❈
لعل گلرنگت شکربار آمدست
قسم من زان گل همه خار آمدست
گو لبت بر من جهان بفروش ازانک
صد جهان جانش خریدار آمدست
❈۲❈
پاره دل زانم که در دل دوختن
نرگس تو پارهای کار آمدست
دل نمیبینم مگر چون هر دلی
در خم زلفت گرفتار آمدست
❈۳❈
پستهٔ شورت نمک دارد بسی
زین سبب گویی جگر خوار آمدست
نی خطا گفتم ز شیرینی که هست
پستهٔ شورت شکربار آمدست
❈۴❈
چشمهٔ نور است روی او ولیک
آن دو لب یک دانه نار آمدست
زان شکر لب شور در عالم فتاد
کان شکر لب تلخ گفتار آمدست
❈۵❈
چشمه نوشش که چشم سوز نیست
درج لعل در شهوار آمدست
عاشقا روی چو ماه او نگر
کافتابش عاشق زار آمدست
❈۶❈
دست بر سر پیش رویش آفتاب
پای کوبان ذره کردار آمدست
بر همه عالم ستم کردست او
با چنان رویی به بازار آمدست
❈۷❈
آری آری روشن است این همچو روز
کان سیه گر چون ستمکار آمدست
خون جان ماست آن خون نی شفق
گر سوی مغرب پدیدار آمدست
❈۸❈
آنچه در صد سال قسم خلق نیست
بی رخ او قسم عطار آمدست
کامنت ها