عطار:فتنهٔ زلف دلربای توام تشنهٔ جام جانفزای توام
❈۱❈
فتنهٔ زلف دلربای توام
تشنهٔ جام جانفزای توام
نیست چون زلف تو سر خویشم
گرچه چون زلف در قفای توام
❈۲❈
جز هوای توام نمیسازد
زانکه پروردهٔ هوای توام
گر غباری است از منت زآن است
که من خسته خاک پای توام
❈۳❈
تا کنارم ز اشک دریا شد
نیست کاری جز آشنای توام
چون به صد وجه تو بلای منی
من به صد درد مبتلای توام
❈۴❈
از همه فارغم که در دو جهان
می نیاید به جز رضای توام
بس بود از دو عالم این ملکم
که تو آنی که من گدای توام
❈۵❈
از وجود فرید سیر شدم
گمشده در عدم برای توام
کامنت ها