عطار:نه ز وصل تو نشان مییابم نه ز هجر تو امان مییابم
❈۱❈
نه ز وصل تو نشان مییابم
نه ز هجر تو امان مییابم
دشنهٔ هجر توام کشت از آنک
تشنهٔ وصل تو جان مییابم
❈۲❈
از میان تو چو مویی شدهام
که تورا موی میان مییابم
به یقین از دهن پرشکرت
اثری هم به گمان مییابم
❈۳❈
بر رخت تا به نگویی سخنی
میندانم که دهان مییابم
در صفات لبت از غایت عجز
عقل را کند زبان مییابم
❈۴❈
دل و جان بر چو لبت آن دارد
کین همه لایق آن مییابم
زان به روی تو جهان روشن شد
که تورا شمع جهان مییابم
❈۵❈
آنچه از خلق نهان میجستم
در جمال تو عیان مییابم
بی تو عطار جگر سوخته را
نتوان گفت چه سان مییابم
کامنت ها