عطار:تا عشق تو را به جان ربودم بی درد تو یک نفس نبودم
❈۱❈
تا عشق تو را به جان ربودم
بی درد تو یک نفس نبودم
از روز ازل هنوز مستم
وز شوق الست در سجودم
❈۲❈
گفتی که جمال خود نمایم
این خود ز کمال تو شنودم
در آتش هجر انتظارم
میسازم و سوخت این وجودم
❈۳❈
بی لطف تو بوی خوش ندارم
گر جمله گلاب و مشک و عودم
از بوی جگر که میگدازم
بر اوج فلک رسید دودم
❈۴❈
مفتاح هدایتم تو دادی
آنگه در اهلیت گشودم
در عشق تو یافتم سعادت
صد باره درون خود زدودم
❈۵❈
نامم ز تو زان شده است عطار
کز حسن تو عارفی نمودم
کامنت ها