عطار:پی آن گیر کاین ره پیش بردست که راه عشق پی بردن نه خردست
❈۱❈
پی آن گیر کاین ره پیش بردست
که راه عشق پی بردن نه خردست
عدو جان خویش و خصم تن گشت
در اول گام هرک این ره سپردست
❈۲❈
کسی داند فراز و شیب این راه
که سرگردانی این راه بردست
گهی از چشم خود خون میفشاندست
گهی از روی خود خون میستردست
❈۳❈
گرش هر روز صد جان میرسیدست
صد و یک جان به جانان میسپردست
دلش را صد حیات زنده بودست
اگر آن نفس یک ساعت بمردست
❈۴❈
ز سندانی که بر سر میزنندش
قدم در عشق محکمتر فشردست
کسی چون ذره گردد این هوا را
که دم اندر هوای خود شمردست
❈۵❈
بسا آتش که چون اینجا رسیدست
شدست آبی و همچون یخ فسردست
بسا دریا کش پاکیزه گوهر
که اینجا قطرهای آبش ببردست
❈۶❈
مشو پیش صف ای نه مرد و نه زن
که خفتان تو اطلس نیست بردست
مده خود را ز پری این تهی باد
که در جام تو نه صاف و نه دردست
❈۷❈
درین وادی دل وحشی عطار
ز حیرت جلفتر زان مرد کردست
کامنت ها