عطار:آن دهان نیست که تنگ شکر است وان میان نیست که مویی دگر است
❈۱❈
آن دهان نیست که تنگ شکر است
وان میان نیست که مویی دگر است
زان تنم شد چو میانت باریک
کز دهان تو دلم تنگتر است
❈۲❈
به دهان و به میانت ماند
چشم سوزن که به دو رشته در است
هر که مویی ز میان و ز دهانت
خبری باز دهد بیخبر است
❈۳❈
از میان تو سخن چون مویی است
وز دهان تو سخن چون شکر است
نه کمر را ز میانت وطنی است
نه سخن را ز دهانت گذر است
❈۴❈
میم دیدی که به جای دهن است
موی دیدی که میان کمر است
چه میان چون الفی معدوم است
چه دهان چون صدفی پر گوهر است
❈۵❈
چون میان تو سخن گفت فرید
چون دهان تو از آن نامور است
کامنت ها