عطار:تا به دام عشق او آویختیم جان و دل را فتنهها انگیختیم
❈۱❈
تا به دام عشق او آویختیم
جان و دل را فتنهها انگیختیم
دل چو در گرداب عشقش اوفتاد
تن فرو دادیم و در نگریختیم
❈۲❈
بس که اندر وادی سودای او
خون دل با خاک ره آمیختیم
خاک پای او به نوک برگ چشم
گاه میرفتیم و گه میبیختیم
❈۳❈
چون نیامد بر سر غربیل هیچ
پای در گل خاک بر سر ریختیم
گرچه ما زیرک ترین مرغی بدیم
لیک در دامش به حلق آویختیم
❈۴❈
همچو عطاری ز شوق روی او
صورتش با روی جان انگیختیم
کامنت ها