عطار:ما مرد کلیسیا و زناریم گبری کهنیم و نام برداریم
❈۱❈
ما مرد کلیسیا و زناریم
گبری کهنیم و نام برداریم
دریوزه گران شهر گبرانیم
ششپنجزنان کوی خماریم
❈۲❈
با جملهٔ مفسدان به تصدیقیم
با جملهٔ زاهدان به انکاریم
در فسق و قمار پیر و استادیم
در دیر مغان مغی به هنجاریم
❈۳❈
تسبیح و ردا نمیخریم الحق
سالوس و نفاق را خریداریم
در گلخن تیره سر فرو برده
گاهی مستیم و گاه هشیاریم
❈۴❈
واندر ره تایبان نامعلوم
گاهی عوریم و گاه عیاریم
با وسوسههای نفس شیطانی
در حضرت حق چه مرد اسراریم
❈۵❈
اندر صف دین حضور چون یابیم
کاندر کف نفس خود گرفتاریم
این خود همه رفت عیب ما امروز
این است که دوست دوست میداریم
❈۶❈
دیری است که اوست آرزوی ما
بی او به بهشت سر فرو ناریم
گر جملهٔ ما به دوزخ اندازد
او به داند اگر سزاواریم
❈۷❈
بی یار دمی چو زنده نتوان بود
در دوزخ و در بهشت با یاریم
بی او چو نهایم هرچه باداباد
جز یار ز هرچه هست بیزاریم
❈۸❈
در راه یگانگی و مشغولی
فارغ ز دو کون همچو عطاریم
کامنت ها