عطار:ای به روی تو عالمی نگران نیست عشق تو کار بیخبران
❈۱❈
ای به روی تو عالمی نگران
نیست عشق تو کار بیخبران
بی نظیری چو عقل و بی همتا
ناگزیری چو جان و ناگذران
❈۲❈
گوهری را که کس نداند قدر
کی بدانند قدر مختصران
مرد عشق تو هم تویی که تویی
دایما در جمال خود نگران
❈۳❈
چون دویی راه نیست در ره تو
جز یکی نیست دیده دیدهوران
پرده بردار و بیش ازین آخر
پردهٔ عاشقان خود مدران
❈۴❈
هرچه صد سال گرد آوردند
با تو در باختند پاکبران
پاکبازان چو ماندهاند از تو
پس چه سنجند هیچ این دگران
❈۵❈
دل عطار مرغ دانهٔ توست
باشه در مرغ خویشتن مپران
کامنت ها