عطار:خیز و از می آتشی در ما فکن نعرهٔ مستانه در بالا فکن
❈۱❈
خیز و از می آتشی در ما فکن
نعرهٔ مستانه در بالا فکن
چون نظیرت نیست در دریا کسی
خویش را خوش در بن دریا فکن
❈۲❈
خون رز بر چهرهٔ گل نوش کن
پس ز راه دیده بر صحرا فکن
تا کیم خاری نهی می خور چو گل
دیده بر روی گل رعنا فکن
❈۳❈
چون هزار آوا نمیخفتد ز عشق
خرقهٔ جان بر هزار آوا فکن
گر تو را مستی و عشق بلبل است
شب مخسب و شورشی در ما فکن
❈۴❈
شیر گیران جمله غوغا کردهاند
خویش را در پیش شیر غوغا فکن
عمر امشب رفت اگر دستیت هست
عمر مستان را پی فردا فکن
❈۵❈
تا کی ای عطار از خارا دلی
شیشهٔ می خواه و بر خارا فکن
کامنت ها