عطار:ای مرا زندگی جان از تو زنده بینم همه جهان از تو
❈۱❈
ای مرا زندگی جان از تو
زنده بینم همه جهان از تو
به زمین می فرو شود خورشید
هر شب از شرم، پر فغان از تو
❈۲❈
گر زبانی دهی به یک شکرم
شکر گویم به صد زبان از تو
دست چون در کمر کنم با تو
که کمر ماند بی میان از تو
❈۳❈
بار ندهی و پیش خود خوانی
این چه شیوه است صد فغان از تو
دل ز من بردی و نگفتم هیچ
لیک جان کردهام نهان از تو
❈۴❈
نتوانم که باز خواهم دل
که مرا هست بیم جان از تو
جان رها کن به من چو دل بردی
کین بدادم ز بیم آن از تو
❈۵❈
دعوی صبر چون کنم که مرا
صبر کفر است یک زمان از تو
اثر وصل تو کسی یابد
که شود محو جاودان از تو
❈۶❈
تا نشانی ز خلق میماند
نتوان یافت نشان از تو
عاشقان را خط امان دادی
نیست عطار را امان از تو
کامنت ها