عطار:سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده جان را طلاق گفته دل را به باد داده
❈۱❈
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
مردان راهبین را در گبرکی کشیده
رندان رهنشین را میخانه در گشاده
❈۲❈
با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته
در پیش دردنوشان بر پای ایستاده
اندر میان مستان چندان گناه کرده
کز چشم خلق عالم یکبارگی فتاده
❈۳❈
هرجا که مفلسان را جمعیتی است روزی
ماییم جان و دل را اندر میان نهاده
ما خود کهایم ما را خون ریختن حلال است
رهزن شدند ما را مشتی حرامزاده
❈۴❈
زنهار الله الله تا کی ز کفر و ایمان
گه روی سوی قبله گه دست سوی باده
نه مؤمنم نه کافر گه اینم و گه آنم
رفتم به خاک تاریک از هر دو خر پیاده
❈۵❈
عطار اگر دگر ره در راه دین درآیی
دل بایدت که گردد از هرچه هست ساده
کامنت ها