عطار:من کیم اندر جهان سرگشتهای در میان خاک و خون آغشتهای
❈۱❈
من کیم اندر جهان سرگشتهای
در میان خاک و خون آغشتهای
در ریای خود منافق پیشهای
در نفاق خود ز حد بگذشتهای
❈۲❈
شهرگردی خودنمایی رهزنی
مفلسی بی پا و سر سرگشتهای
در ازل گویی قلم رندم نبشت
کاشکی هرگز قلم ننبشتهای
❈۳❈
یک سر سوزن ندیدم روی دوست
پس چرا گم کردهام سر رشتهای
برهمی جوید دلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشتهای
❈۴❈
کیست عطار این سخن را هیچکس
با دلی خاکی به خون بسرشتهای
کامنت ها