عطار:درج یاقوت درفشان کردی دیو بودی و قصد جان کردی
❈۱❈
درج یاقوت درفشان کردی
دیو بودی و قصد جان کردی
شکری خواستم از لعل لبت
هر دو لب را شکرستان کردی
❈۲❈
گفتم این لحظه یافتم شکری
روی از آستین نهان کردی
وا گرفتی ز بیدلی شکری
با چنین لب چرا چنان کردی
❈۳❈
از سبک روحی تو این نسزد
گر تو بر خشم سر گران کردی
عشوه دادی مرا در اول کار
دلم از وصل شادمان کردی
❈۴❈
آخر کار چون ز دست شدم
چشمم از هجر خونفشان کردی
ریختی تیر غمزه بر رویم
تا مرا پشت چون کمان کردی
❈۵❈
چون دلم پیش خود هدف دیدی
دل من بد بتر از آن کردی
آن چه کردی ز جور با عطار
شیوهٔ دور آسمان کردی
کامنت ها