عطار:تا در تو خیال خاص و عام است از عشق نفس زدن حرام است
❈۱❈
تا در تو خیال خاص و عام است
از عشق نفس زدن حرام است
تا هیچ و همه یکی نگردد
دعوی یگانگیت عام است
❈۲❈
تا پاک نگردی از وجودت
هر پختگیی که هست خام است
چون اصل همه به قطع هیچ است
این از همه، هیچ ناتمام است
❈۳❈
تو اصل طلب ز فرع بگذر
کین یک گذرنده و آن مدام است
چون او همه را ندید میگفت
اکنون جز ازین همه کدام است
❈۴❈
هر مرد که مرد هیچ آمد
او را همه چیز یک مقام است
تا تو به وجود ماندهای باز
در گردن تو هزار دام است
❈۵❈
کانجا که وجود دم به دم نیست
اصلت عدم علیالدوام است
شرمت نامد از آن وجودی
کان را به نفس نفس قیام است
❈۶❈
بگذر ز وجود و با عدم ساز
زیرا که عدم، عدم به نام است
میدان به یقین که با عدم خاست
هرجا که وجود را نظام است
❈۷❈
آری چو عدم وجود بخش است
موجوداتش به جان غلام است
چون فقر عدم برای خاص است
کفر است کزو نصیب عام است
❈۸❈
گر تو سر هیچ هیچ داری
در هر گامت هزار کام است
وامانده به ذرهای تو کم باز
هرگز نه تو را جم و نه جام است
❈۹❈
عطار ز هیچ هیچ دل یافت
آن دل که برون دال و لام است
کامنت ها