عطار:ای بوس تو اصل هر شماری چشم سیهت سفید کاری
❈۱❈
ای بوس تو اصل هر شماری
چشم سیهت سفید کاری
زلف تو ز حلقه درشکستی
ماه تو ز مشک در غباری
❈۲❈
از زلف تو مشک وام کرده
باد سحری به هر بهاری
روی تو که شمع نه سپهر است
از هشت بهشت یادگاری
❈۳❈
هرگز نکشید هیچ نقاش
چون صورت روی تو نگاری
سرسبزتر از خط تو ایام
گل را ننهاد هیچ خاری
❈۴❈
شد آب روان ز چشمهٔ چشم
چون خط تو دید سبزهزاری
میخواستم از لب تو بوسی
گفتی که همی دهم قراری
❈۵❈
گفتم که قرار چیست گفتی
هر بوسی را کنی نثاری
جانی بستان بهای بوسی
یا دست ز جان بدار باری
❈۶❈
چون هست زکات بر تو واجب
یک بوسه ببخش از هزاری
گر بوسه بسی نگاه داری
هرگز ناید به هیچ کاری
❈۷❈
گفتی به شمار بوسه بستان
کی کار مرا بود شماری
چون خوزستان لب تو دارد
کی بوس تو را بود کناری
❈۸❈
خود بی جگری نیافت عطار
از لعل تو بوسه هیچ باری
کامنت ها