عطار:غم بسی دارم چه جای صد غم است زانکه هر موییم در صد ماتم است
❈۱❈
غم بسی دارم چه جای صد غم است
زانکه هر موییم در صد ماتم است
غم نباشد کانچه پیشان است و پس
کم ز کم نبود نصیبم زان کم است
❈۲❈
عالمی است اشراق نور آفتاب
کور را زانچه اگر صد عالم است
عالمی در دست بر جانم ولی
چون ازوست این درد جانم خرم است
❈۳❈
درد زخم او کشیدن خوش بود
گر پس از صد زخم او یک مرهم است
گر بسی عمرم بود تا جان بود
آن من گر هست عمری یک دم است
❈۴❈
گر کسی را آن دم اینجا دست داد
او خلیفهزادهای از آدم است
ور کسی زان دم ندارد آگهی
مرده دل زاد است اگر از مریم است
❈۵❈
بی خیال و صورت وهم و قیاس
چیست آن دم، شیر و روغن درهم است
نی که دایم روغن است و شیر نه
زانکه گر شیر است بس نامحرم است
❈۶❈
گر فرید این جایگه با خویش نیست
آن دمش در پردهٔ جان همدم است
کامنت ها