گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عطار:هر روز ز دلتنگی جایی دگرم بینی هر لحظه ز بی صبری شوریده ترم بینی

❈۱❈
هر روز ز دلتنگی جایی دگرم بینی هر لحظه ز بی صبری شوریده ترم بینی
در عشق چنان دلبر جان بر لب و لب برهم گه نعره‌زنم یابی گه جامه‌درم بینی
❈۲❈
در دایرهٔ گردون گر در نگری در من چون دایره‌ای گردان بی پای و سرم بینی
چندان که درین دریا می‌جویم و می‌پویم از آتش دل هر دم لب‌خشک‌ترم بینی
❈۳❈
از بس‌که به سرگشتم چون چرخ فلک بر سر چون چرخ فلک دایم زیر و زبرم بینی
در ره گذرت جانا با خاک شدم یکسان تا بو که برون آیی بر رهگذرم بینی
❈۴❈
بر خاک درت زانم تا گر ز سر خشمی بر بنده بدر آیی بر خاک درم بینی
نی نی که نمی‌خوام کز من اثری ماند آن به که درین وادی رفته اثرم بینی
❈۵❈
تا در ره تو مویی هستیم بود باقی صد پرده از آن مویی پیش نظرم بینی
چون شمع سحرگاهی می‌سوزم و می‌گریم چون صبح برآ آخر تا یک سحرم بینی
❈۶❈
در ماتم هجر تو از بس که کنم نوحه زیر بن هر مویی صد نوحه گرم بینی
گر آب خورم روزی صد کوزه بگریم خون گر قوت خورم یک شب خون جگرم بینی
❈۷❈
خاک است مرا بستر خشت است مرا بالین ور هیچ نخفتم من خوابی دگرم بینی
خون جگر عطار خورد این تن و خفت ای جان برخیز و بیا آخر تا خواب و خورم بینی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۸۳۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

..
2019-11-21T05:36:00
چون شمع سحرگاهمچون صبح برآ آخر..
سید محسن
2023-05-18T22:17:57.1517087
درود بر ادیبان---چون شمع سحرگاهی می سوزم و می گریم---منظور این است که من مانند هر شمعی در هر سحری می سوزم و میگریم. خودش را به کلیت شمع ها تشبیه کرده نه یک شمع--