عطار:سرمست درآمد از سر کوی ناشسته رخ و گره زده موی
❈۱❈
سرمست درآمد از سر کوی
ناشسته رخ و گره زده موی
وز بی خوابی دو چشم مستش
چون مخموران گره بر ابروی
❈۲❈
ترک فلکش به جان همی گفت
کای من ز میان جانت هندوی
فریاد کنان فلک که احسنت
کو چشم که بنگرد زهی روی
❈۳❈
پیش لبش آب خضر شد خاک
زیر قدمش بهشت شد کوی
دل زار به های های بگریست
می‌گفت به های های کای هوی
❈۴❈
یکدم بنشین که این دل مست
چون باد همی رود به هر سوی
جان می‌خواهد ز هر کسی وام
بر روی تو می‌دهد به صد روی
❈۵❈
عطار تویی و نیم جانی
با دوست به نیم جان سخن گوی
کامنت ها