عطار:جهانی جان چو پروانه از آن است که آن ترسا بچه شمع جهان است
❈۱❈
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنار زلفش بر میان است
❈۲❈
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
مرا گفتا که دین من عیان است
درین دین گر بقا خواهی فنا شو
که گر سودی کنی آنجا زیان است
❈۳❈
بدو گفتم نشانی ده ازین راه
مرا گفتا که این ره بی نشان است
ز پیدایی هویدا در هویداست
ز پنهانی نهان اندر نهان است
❈۴❈
فنا اندر فنای است و عجب این
که اندر وی بقای جاودان است
چو پیدا و نهان دانستی این راه
یقین میدان که نه این و نه آن است
❈۵❈
به دین ما درآ گر مرد کفری
که عاشق غیر این دین کفر دان است
یقین میدان که کفر عاشقی را
بنا بر کافری جاودان است
❈۶❈
اگر داری سر این پای در نه
به ترک جان بگو چه جای جان است
وگرنه با سلامت رو که با تو
سخن گفتن ز دلق و طیلسان است
❈۷❈
برو عطار و تن زن زانکه این شرح
نه کار توست کار رهبران است
کامنت ها