گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عطار:رخ تو چگونه بینم که تو در نظر نیایی نرسی به کس چو دانم که تو خود به سر نیایی

❈۱❈
رخ تو چگونه بینم که تو در نظر نیایی نرسی به کس چو دانم که تو خود به سر نیایی
وطن تو از که جویم که تو در وطن نگنجی خبر تو از که پرسم که تو در خبر نیایی
❈۲❈
چه کسی تو باری ای جان که ز غایت کمالت چو به وصف تو درآیم تو به وصف در نیایی
گهری عجب تر از تو نشنیدم و ندیدیم که به بحر در نگنجی و ز قعر بر نیایی
❈۳❈
چو به پرده در نشینی چه بود که عاشقان را چو شکر همی نبخشی نمک جگر نیایی
همه دل فرو گرفتی به تو کی رسم که گر من در دل بسی بکوبم تو ز دل به در نیایی
❈۴❈
تو بیا که جان عطار اگرت خوش آمد از وی به تو بخشد آن ولیکن تو بدین قدر نیایی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۸۵۰

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

داوود
2015-07-03T18:20:16
در بیت آخر مصرع دوم " بخشد " درست است زیرا حکیم میگوید: اگر از جان عطار خوشت می آید بیا ، آنرا به تو می بخشد (تا تو بیایی) ولی تو با این مقدار ناچیز نخواهی آمد - یعنی هرچند عطار جان خودش را برای دیدن تو ببخشد ولی باز هم برای بدست آوردن تو کم است و تو بزرگتر از آنی که کسی بتواند تورا ببیند حتی اگر بمیرد
احسان
2019-07-26T23:11:39
کاملا صحیح است فرموده جناب داوود