عطار:رهی کان ره نهان اندر نهان است چو پیدا شد عیان اندر عیان است
❈۱❈
رهی کان ره نهان اندر نهان است
چو پیدا شد عیان اندر عیان است
چه میگویم چه پیدا و چه پنهان
که این بالای پیدا و نهان است
❈۲❈
چه میگویم چه بالا و چه پستی
که این بیرون ازین است و از آن است
چه میگویم چه بیرون چه درون است
که بیرون و درون گفت زبان است
❈۳❈
چگویم آنچه هرگز کس نگفته است
چه دانم آنکه هرگز کس ندانست
گمانی چون برم چون کس نبرده است
نشانی چون دهم چون بینشان است
❈۴❈
مکن روباه بازی شیر مردا
خموشی پیشه کن کین ره عیان است
برو از پوست بیرون آی کین کار
نه کار توست کار مغز جان است
❈۵❈
برو عطار و ترک این سخن گیر
که این را مستمع در لامکان است
کامنت ها