عطار:هر که درین دیرخانه مرد یگانه است تا به دم صور مست درد مغانه است
❈۱❈
هر که درین دیرخانه مرد یگانه است
تا به دم صور مست درد مغانه است
ور به دم صور باهش آید ازین می
نیست مبارز مخنث بن خانه است
❈۲❈
بر محک دیرخانه ناسره آید
هر که گمان میبرد که شیر ژیان است
در بن این دیر درس عشق که گوید
آنکه ز کونین بی نشان و نشانه است
❈۳❈
هر که دلی شاخ شاخ یافت چو شانه
سالک آن زلف شاخ شاخ چو شانهاست
بر سر جمعی که بحر تشنهٔ آنهاست
هرچه رود جز حدیث عشق فسانه است
❈۴❈
عاشق ره را هزار گونه جنیبت
در پس و در پیش این طریق روانه است
عشق که اندر خزانهٔ دو جهان نیست
در بن صندوق سینه کنج خزانه است
❈۵❈
چون رخ معشوق را نه شبه و نه مثل است
سلطنت عشق را نه سر نه کرانه است
چشمه و کاریز و جوی و بحر یک آب است
عاشق و معشوق و عشق هر سه بهانه است
❈۶❈
ذره اگر بیعدد به راه برآید
ذره که باشد چو آفتاب عیان است
هر دو جهان دام و دانه است ولیکن
دیده و دل را وجود دام چو دانه است
❈۷❈
تا که زبانم به نطق عشق درآمد
در دل عطار صد هزار زبانه است
کامنت ها