عطار:بموسی گفت حق کای مرد اسرار چو تنها مینشینی دل نگه دار
❈۱❈
بموسی گفت حق کای مرد اسرار
چو تنها مینشینی دل نگه دار
وگر با خلق باشی مهربان باش
در آن ساعت نگه دار زبان باش
❈۲❈
وگر در ره روی سر پیش میدار
نظر بر پیش چشم خویش میدار
وگر ده سفره پیش آرند خلقت
نگه میدار آنجا نیز حلقت
❈۳❈
چو تو بس بی طعام ناتمامی
میان در بسته از بهر طعامی
چنان کان طفل حیران می درآید
برزقش شیر پستان میفزاید
❈۴❈
همی کان طفل را تقدیر کردند
برزقش در دو پستان شیر کردند
چو با تو رزق دایم همبر افتاد
چرا این خلق در یکدیگر افتاد
❈۵❈
همه سوداست ای سودائی آخر
همی سودا چه میپیمائی آخر
اگر تو عاقلی سودا بینداز
تو امروزی غم فردا بینداز
کامنت ها