عطار:ز مشرق تا به مغرب گر امامست امیرالمؤمنین حیدر تمامست
❈۱❈
ز مشرق تا به مغرب گر امامست
امیرالمؤمنین حیدر تمامست
گرفته این جهان زخم سنانش
گذشته زان جهان وصف سه نانش
❈۲❈
چو در سر عطا اخلاص او راست
سه نان را هفده آیة خاص او راست
سه قرصش چون دو قرص ماه و خورشید
دو عالم را بخوان بنشاند جاوید
❈۳❈
ترا گر تیر باران بر دوامست
علیُّ جُنّةُ جُنّة تمامست
پیمبر گفتش ای نور دو دیده
ز یک نوریم هر دو آفریده
❈۴❈
چنان در شهر دانش باب آمد
که جَنّت را بحق بوّاب آمد
چنان مطلق شد اودر فقر وفاقه
که زرّ و نقره دادش سه طلاقه
❈۵❈
اگرچه سیم و زر با حرمت آمد
ولی گوسالهٔ این امّت آمد
کجا گوساله هرگز رنجه گردد
که با شیری چنین هم پنجه گردد
❈۶❈
چنین نقلست کورا جوشنی بود
که پشت و روی جوشن روشنی بود
ازان چون روی بودش پشت جوشن
که بر بستش بدان اندام روشن
❈۷❈
چنین گفت او که گر منبر نهندم
بدستوری حق داور دهندم
میان خلق عالم جاودانه
کنم حکم از کتاب چارگانه
❈۸❈
چو هرچ او گفت از بهر یقین گفت
زبان بگشاد روزی وچنین گفت
که لو کشف الغطا دادست دستم
خدا را تا نبینم کی پرستم
❈۹❈
زهی چشم و زهی علم و زهی کار
زهی خورشید علم و بحر زخّار
دم شیر خدا میرفت تا چین
ز علمش ناف آهو گشت مشکین
❈۱۰❈
ازین گفتند مرد داد و دین شو
ز یثرب علم جستن را به چین شو
اسد کو ناف خانهٔ آفتابست
ازان آهو دمش چون مشک نابست
❈۱۱❈
خطا گفتم که ازمشک خطایست
که او هم نافه و شیر خدایست
اگر علمش شدی بحری مصوّر
درو یک قطره بودی بحر اخضر
❈۱۲❈
چو هیچش طاقت منّت نبودی
ز همّت گشت مزدور جهودی
کسی گفتش چرا کردی، بر آشفت
زبان بگشاد چون تیغ و چنین گفت:
❈۱۳❈
لَنَقْلُ الصخر من قلل الجبال
اَحَبُّ اِلیَّ مِن مِنَنِ الرجالِ
یقول الناس لی فی الکسب عار
فقُلت العارُ فی ذُلِّ السؤالِ
❈۱۴❈
همیشه چار رکن عالم آباد
ز سعی دو خُسُر بود و دو داماد
کامنت ها