عطار:همه رسوائی عالم از او دان بقول حق ازو رویت بگردان
❈۱❈
همه رسوائی عالم از او دان
بقول حق ازو رویت بگردان
مبر فرمان او و شاد دل باش
بکل فارغ ز نقش آب و گل باش
❈۲❈
مبر فرمان او و زو تو بگریز
اگر مردی تو با شیطان بستیز
تو از سودای او غافل شدستی
از آن در دهر تو بیدل شدستی
❈۳❈
ز شیطان هیچ نگشاید ترا کار
نبینی تو از او جز رنج و آزار
تمامت انبیا زو دور گشتند
از آن اینجا نهاد نور گشتند
❈۴❈
تمامت انبیا او را بدیدند
از او یکبارگی از جان رمیدند
تو پیوستی خوشی با او بیاری
وگرنه اوفتی در عین خواری
❈۵❈
چنین شیطان شناسی وندانی
که چونت رفت اینجا زندگانی
بهرزه زندگانی رفته بر باد
زمانی چون نکردستی تو آباد
❈۶❈
چو شیطان ره نماید مر ترا او
کجا مانی تو اندر نام نیکو
همه بدنامی عالم از او دان
تو بد را بد شمر نیکو نکودان
❈۷❈
همه بدنامی عالم از او است
از او اندر بدیها گفتگو است
ز بدنامی نیندیشی زمانی
که هر دم بر تو خوانم داستانی
❈۸❈
همه شرکت حواس تست در راه
همه دیوان و غولانند بدخواه
همه طبعت حواس ناخوش تست
همه کِبرت بدوزخ آتش تست
❈۹❈
ببین چندین هزاران سال کابلیس
نبودش کار جز تسبیح و تقدیس
همه طاعات او برهم نهادند
ز استغنای حق بر باد دادند
❈۱۰❈
ز استغنا اگر فرمان درآید
همه امیّد معصومان سرآید
چو فردا پیش آن ایوان عالی
فرو کوبند کوس لایزالی
❈۱۱❈
کجا ابلیس را باشد چه زهره
که پنهان دارد این عقل بخسره
چو او مسخ است اینجا رانده باشد
ترا نزدیک خود او خوانده باشد
❈۱۲❈
چو او رانده است مر تو کرده نزدیک
چرا ماندی چنین در راه تاریک
چو او مردود حق شد ناگهانی
چرا تو همچو او حیران بمانی
❈۱۳❈
مشو مانند او در عین لعنت
ز لعنت درگذر دریاب رحمت
چو رحمت هست از لعنت گذر کن
دل خود را ز ابلیست خبر کن
❈۱۴❈
ترا ابلیست از راهت بیفکند
ندیدی تو که ناگاهت بیفکند
ترا ابلیس اینجا داوری کرد
ترا انداخت در اندوه و در درد
❈۱۵❈
همه درد دل ازوی دان و خواری
از اویست جملهٔ اندوه خواری
زمانی خویش را بنموده اینجا
دلت ابلیس چون بربوده اینجا
❈۱۶❈
چو نفس کافرت اندر نهاد است
که همراهی در اینجا اوفتاد است
تو همراه سگی سگ با تو همراه
از او دوری گزین استغفرالله
❈۱۷❈
بگو لاحول نیز اندر شریعت
برد از دست وسواس طبیعت
براه انبیا رو تا توانی
که صورت ناگهان یابی تو فانی
❈۱۸❈
بصورت ره مکن از خود فنا باش
بمعنی چون رسی ای دل خدا باش
بصورت ماندهٔ حیران دل و مست
اگر مرد رهی در نیست شو هست
❈۱۹❈
ترا صورت کجا راهت نماید
کجا شیطان ترادر بر گشاید
ره مردانست جان در جان کن آگاه
وگرنه اوفتی اندر بن چاه
❈۲۰❈
رو مردان طلب نی راه ابلیس
در این ره باش تو بی مکر و تلبیس
ره شیطان چه باشد دردی و خون
از این بسیار است از چه و چون
❈۲۱❈
ره شیطان خیال اندر خیالست
همه عین وبال اندر وبالست
کامنت ها