عطار:بلای عشق قربت برکشیدم که تادر عاقبت رویت بدیدم
❈۱❈
بلای عشق قربت برکشیدم
که تادر عاقبت رویت بدیدم
بلای عشق قربت دارم و دل
بماندستم چو مرغ نیم بسمل
❈۲❈
بلای عشق قربت در نهادم
نهادی و من اینجا داد دادم
بلای عشق و قربت میکشم من
درون آتشم با تو خوشم من
❈۳❈
بلای عشق قربت دیدهام من
بلای تو زجان بگزیدهام من
بلای عشق و قربت یافتم من
در اینجا گاه دولت یافتم من
❈۴❈
بلای عشق و قربت در وجودم
خود اینجا من عیان بود بودم
بلای عشق قربت گشت پیدا
مرا اینجا بکلّی کرد یکتا
❈۵❈
بلای عشق قربت جمله مردان
کشیدند و بدیدند جان جانان
بلای عشق قربت یار باشد
پس انگه دیدن دلدار باشد
❈۶❈
بلای عشق قربت یافت آدم
شد از جنّت برون تا عین آندم
بلای عشق قربت در دل او یافت
بسوی لامکان آنگاه بشتافت
❈۷❈
بلای قرب خوش هم عشق خوشتر
یکایک نزد عاشق هست خوشتر
بلای دوست کش تادوست بینی
حقیقت مغز جانت پوست بینی
❈۸❈
بلای قرب جانان خوش بلائیست
اگر پوشد کسی او را عطائی است
بلاکش تا لقا آید پدیدار
بده جان تا خدا آید پدیدار
❈۹❈
بلاکش ای ندیده هیچ اینجا
بمانده چو مغاری پیچ اینجا
گره داری نهادت اینچنین است
ولکین جانت اینجا پیش بین است
❈۱۰❈
تو جان را رهنما کن تا بدانی
عیانت را خدا کن تا بدانی
خدا از خود ببین و خود مبین تو
که تا گردی بکل عین الیقین تو
❈۱۱❈
خدا امروز با تست وندیدی
عیان امروز اندر دید دیدی
کامنت ها