عطار:کسی کو ابن عمّ مصطفی بود امامت در دو کون او را روا بود
❈۱❈
کسی کو ابن عمّ مصطفی بود
امامت در دو کون او را روا بود
دو ابن عم رسول حق چنان داشت
که دینش از هر دو نور جاودان داشت
❈۲❈
ز ابن مطلّب برخاست امامت
چنانک از ابن عبّاسش خلافت
اگر اهل طریقت صد هزارند
وگر صد، جز طریق او ندارند
❈۳❈
یقینم شد که او سلطان جیشست
دلیلم، الامیة من قریشست
چو دین صدر عالم بایدم داشت
قریشی را مقدّم بایدم داشت
❈۴❈
دلش تا پیشگه چون بی حسابست
کتاب امّتش اُمّالکتابست
اگر روزی بدریا راه یابد
شود گمنام، بحر آنگاه یابد
❈۵❈
چو او در دین پیغمبر فرو شد
بجای او نشست آن بحرو او شد
چو آن دریا بجای خود روان یافت
قریشی و محمّد نام ازان یافت
❈۶❈
محمّد بر زبان او گهر شد
چنان کانجا سخن حق بر عمر شد
اگر او محو پیغامبر نبودی
حدیث و آیتش همبر نبودی
❈۷❈
حدیث آن بجای این چو برخاست
شد از صاحب حدیثی قامتش راست
قریشی جدّو ادریسش اَب آمد
طریقت از بهشت این مذهب آمد
❈۸❈
چو این مذهب بنا داده به ادریس
بهشتش نقد دان اعداش ابلیس
نبی بنهاد گنجی جمله رحمت
بحصهٔ بوحنیفه کرد قسمت
❈۹❈
درآمد شافعی آن گنج عالی
چو دید الحق براو افشاند حالی
گرت از مهر کوفی حاصلی نیست
چو بوفت جز خرابی منزلی نیست
❈۱۰❈
چو داری شافعی و بوحنیفه
تویی هم مالک دین هم خلیفه
وگر این داری امّا آن نداری
دلی داری ولیکن جان نداری
❈۱۱❈
چو ایشانند هردو چشم، دین را
بنه سر این دو چشم راه بین را
اگر این هر دو را باهم نداری
تو یک عالم ز دو عالم نداری
❈۱۲❈
چه میگویی که هر دو در مقابل
یکی اندو دو میبینی تو احول
اگر زیشان تو در دل خشم داری
دو چشمت کوربین گر چشم داری
کامنت ها