عطار:ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه بسوی باغ شد یکماه آن شاه
❈۱❈
ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه
بسوی باغ شد یکماه آن شاه
برون از شهر باغی داشت خسرو
که در خوبی بهشتش بود پس رو
❈۲❈
کشیده سی چمن، در روضهٔ او
فگنده گل، عرق در حوضهٔ او
چه حوضی، روشنی آفتابش
گلابی در عرق اِستاده آبش
❈۳❈
بهرسوی چمن آب روان بود
ریاحین چمن سیراب ازان بود
کشیده سر بسر در سرو آزاد
ببسته ره بزیر بید و شمشاد
❈۴❈
همی چندان که بالای چمن بود
چنار و سرو و بید و نارون بود
چنان پربار بودی شاخساران
که بروی بسته بودی راه باران
❈۵❈
ز بس چستی شاخ دل گزینش
ندیدی آسمان روی زمینش
کنار چویبارش سبز خط بود
میان او بسی طاوس و بط بود
❈۶❈
بپیش باغ قصری چون بهشتی
ز نقره خشتی از زرنیز خشتی
نهاده تخت زرّینش ز هر سوی
بگرد حوض و ایوان روی در روی
❈۷❈
ز صد در جامه گوناگون فگنده
بساط از اطلس و اکسون فگنده
ز هر در ساخته چندان تجمّل
که نتوان کرد شرح آن تجمّل
❈۸❈
سرایی بود ایوان برکشیده
سر او تا بکیوان برکشیده
بپیش درش از فیروزه، تختی
مرصّع کرده از یاقوت لختی
❈۹❈
مشبّک قبّهٔ زرّین والا
که مشک ریزه باریدی ز بالا
بهر ساعت نثار مشک کردی
نه زان بودی کزان خوی خشک کردی
❈۱۰❈
کنارش را خراج هفت اقلیم
میانش خشتی از زر خشتی از سیم
نه چندان فرش و بستر بود و جامه
که شرحش نقش داند کرد خامه
❈۱۱❈
سرایی چون نگارستان چین بود
سرای گل ز بهر خلوت این بود
نشسته گل چو ماهی بر سر تخت
ستاده ماهرویان در بر تخت
❈۱۲❈
یکی تاج مرصّع بر سر او
یکی دیبای ازرق در بر او
هزاران سرو بر پای ایستاده
خرد بر پای ایشان سر نهاده
❈۱۳❈
جهان راستی بازلفشان پیچ
جهان جادویی با چشمشان هیچ
نقاب از شرمشان افگنده بر ماه
شکر از لعلشان افتاده در راه
❈۱۴❈
همه در پیش گل بر پای مانده
بدیده روی گل بر جای مانده
شبانگاهی درآمد شاهزاده
بگلرخ گفت هین ای ماه زاده
❈۱۵❈
میی در ده که فردا هست نوروز
بباید ساختن جشنی دل افروز
کنون باری بیا تا امشبی خوش
بهم جشنی بسازیم ای پریوش
❈۱۶❈
همه روی زمین آب زلالست
همه روی هوا باد شمالست
بروی دشت افگن دیده ای دوست
که مغز پسته بیرون آمد از پوست
❈۱۷❈
ز سنگ خاره آتش جست بیرون
سر کهسار شد از لاله پرخون
جهان تازهست و ایام بهارست
سماعی خوش شرابی خوشگوارست
❈۱۸❈
درین موسم تماشا ناگزیرست
که با زاری مرغ آواز زیرست
درین بودند با هم آن دو سرمست
که روز از شب گریزان رخت بر بست
❈۱۹❈
فرود آمد شه خورشید ناگاه
ز پشت نقره خنگ چرخ برگاه
شه زرّینه رخ فرزینه رفتار
پیاده شد ز اسپ پیل کردار
❈۲۰❈
ز چرخ وسمه رنگ و نیل اندود
چو ابروی مه نو روی بنمود
سیه پوشان شب لشکر کشیده
ز ماهی تا بمه سر بر کشیده
❈۲۱❈
برفتن روز شبدیزی نموده
گذشته روز و شب تیزی نموده
کامنت ها