عطار:ای تو در زندان دنیا همچو سگ میدوی تا آهوئی گیری به تک
❈۱❈
ای تو در زندان دنیا همچو سگ
میدوی تا آهوئی گیری به تک
جست آهو و تو افتادی بچاه
چارهٔ چَه را چه خواهی کرد آه
❈۲❈
ای تو گم کرده چه سگ آن راه را
چشم بر آهو ندیده چاه را
ترک صید آهوی دنیا بکن
خویشتن را همچو سگ رسوا مکن
❈۳❈
تانیفتی همچو سگ در چاه تن
نفس شومت را برون کن از بدن
هست این عالم مثال گلخنی
اندر او عارف بسان گلشنی
❈۴❈
ای بگلخن میل کرده از خری
ره بگلزار معانی کی بری
جمله خلقان را بدان چون گلخنی
خورده از حمّامی تن گردنی
❈۵❈
وی تو در قید عیال و تن شده
بهر نان وابستهٔگلخن شده
رو تو ترک این همه کن همچو من
خود مشو محبوس اندر چاه تن
❈۶❈
همچو مردان از خودی آزاد شو
در طریق اهل معنی شاد شو
از برای تو بیارم مظهری
وز دل دریا برآرم گوهری
❈۷❈
مظهرم میدان تو گوهر گوش دار
تا بیابی در معنی بی شمار
از یقین درها بگوش خویش کن
وآنگهی یاد من درویش کن
❈۸❈
خود دعائی کن مرا ای مرد خاص
تاکه گردد روح من از غم خلاص
قدر مظهر را چه دانند ابلهان
قیمت گوهرمجوی از گمرهان
❈۹❈
قیمت گوهر به پیش گوهریست
صاحب مظهر عجایب گوهریست
خواجه گوید سرّ مظهر گوش کن
جامی از مظهر بگیر و نوش کن
کامنت ها